سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ولایت مداری
 

بسم رب المهدی

حضرت رقیه,حضرت زینب

 

ای دل غافل دیگر تمام شد روزهای خوبت تمام شد ...
محرم امسال هم تمام شد و صفر آمد و ای وای ای وای و ای وای...
ای وای بر زینب(س) و ای وای بر رقیه(س) ...
ای صفر چقدر تو سنگین و تلخی ... به تلخی از دست دادن یک پدر ..
به تلخی گذاشتن تشت سر پدر جلوی دختر ...
به تلخی صحبت های یک دختر با سر پدر...
ای پدرم از کربلا تا شام مسیری پر از درد بود...
آری درد خار آن هم خار مغیلان...
پدر، در راه تازیانه بود ...
پدر، در راه کتک بود ...
هروقت گفتم که بابایم کجاست سیلی خوردم ای پدر...
پدر پهلویم عجیب درد دارد ... انگار لگد خورده است ...

پدر برایم بگو کجا بودی؟
پدر برایم بگو چرا لبانت اینقدر ترک دارد؟
پدر برایم بگو چرا اینقدر موهایت آشفته است؟
بگذار برایت شانه اش کنم...
پدر چشمان قشنگت چرا مثل قبل نیست؟
چرا ابروهایت فرق کرده؟
اصلا پدر چرا با من سخنی نمی گویی؟؟
پدر عمه حالش خیلی خراب است ...

من امروز موهای سپیدش را دیدم پدر..

مانند موهای من بود...
جانه عمه حرفی بزن با من پدر...
ای ماه صفر چقدر سنگینی تو دگر انگار تاب زندگی ندارم
انگار دگر آب از گلویم پایین نمی رود ...
نمی دانم چرا ای صفر شب ها از خواب می پرم؟!
انگار دخترکی در حال فریاد است در گوشم ...
یا رقیه بنت الحسین(ع)
میشناسی این اسم را ؟ آری؟
رقیه (س) دختر سه ساله حسین(ع) است... آری
همان دختری که انگار شصت سالش بود...
همان دختری که مانند مادرش پهلویش شکست ... سیلی خورد ... کتک خورد ...
همان دختری که با دستان کوچکش گره از هفت عالم باز می کند ...
حال فهمیدی چرا اینقدر سنگینی ای صفر؟ حال فهمیدی که چرا همه از تو خوف دارند ای صفر؟
یا رقیه(س) حالم خراب است انقدر خراب که می خواهم بمیرم ... انگار این هوا گلوی من را چسبیده
و هی در گوشم داد میزند بمیر بمیر بمیر.....
 


به کربلای تو یک کاروان آوردم
 امانتی که تو دادی به منزل آوردم
هزار بار به دریای غم فرو رفتم
که چند دُّر یتیمیت به ساحل آوردم
به جز رقیه(س)در خرابه ی شام
تمام اهل حرم را به منزل آوردم[1]


پ.ن1:شاعر مرحوم احمد مرادی نژاد پدربزرگ بنده ...
پ.ن2:السلام علیک یا رقیه بنت الحسین(ع) ، السلام علیک یا زینب(س)






نوشته شده در تاریخ یکشنبه 92 آذر 17 توسط حسین مرادی نژاد