سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ولایت مداری
 

بسم رب المهدی

جواز,نوکری,یار,انتظار,نشسته


شنیده ایم که یاورانت،

"دلیر مردانی نستوه و استوارند که ایمان به خداوند بند بند وجودشان را دربرگرفته است.

آنان به اوج توحید و معرفت الهی دست یافته و به نهایت درجه باور و ایمان قلبی رسیده اند.

خداوند آنان را به نور محبت و معرفت خویش هدایت فرموده است..."

 اما دریغ از چنین وصفی در تار و پود وجودی ما ...

 هر چه بیشتر می خوانیم، کمتر می جوییم!

و این نا امیدی است که نفرت از خود را برای ما ارمغان آورده است.

چه کنیم؟ چه می توانیم کنیم ... این المَفَرّ ؟

 جز این است که تنها مفر و ملجأ ما، دامن پر مهر توست!

جز این است که دست نیاز به درگاه تو، چون گوهری در وجود تاریک و ظلمانی ما می درخشد...

 آه ! که چقدر انتظار سخت است ... برای ما ؟ نه !

 برای تو آقاجان !

 چقدر مشتاقی برای ما

 و چقدر بی تابی برای به آغوش کشیدن ما

 دریغا ! که ما هنوز اندر خم کوچه خواهش ها و تمنیات پوچ و بی ارزش نفسانی خویشیم ...

 آقاجان ! تمنا داریم یک بار دیگر ما را شفیع باشی و در

 آستان مهر و محبتت، راهمان دهی تا با تکیه بر آن دستان پر عطوفت،

جرأت توبه کردن را بازیابیم ...

 با صلابت قریاد بزنیم که

 خدایا !

 به پشتوانه آقایمان حجت ابن الحسن  ـ که جانهای همه مشتاقان بفدایش

ـ آمده ایم تا عهدی دوباره ببندیم ...

 ... آمده ایم تا لیاقت یاوری دردانه ات را به ما عطا کنی

 الها !

 ما کجا و خوان رحمتت ... می دانیم ! اما اگر نبود گرمای حضور آقایمان،

سرورمان، هرگز پای آمدنمان نبود ...

کرم نما و ببخش ...


" امروز شیهه اسبان و هلهله سواران

 نام تو را به چکاد سربلندی نشانده اند.

 ... سبزپوشان سپاه

 با قامتی کشیده چونان سرو سبز

 بسان کوه شکیبا و صخره با صلابت

 پابرجا تو را فریاد می کنند.

 به راستی که خدای اینان را به نور معرفت خویش هدایت فرموده است."

.

.

.

درد نوشت:

روزا بی تو شبیه شام تاره...

دلم آروم نداره...

بی قراره...

یکی کاشکی ازت خبر بیاره...

کجایی همه ی دار و ندارم؟...

بهار اومد، بهارم...

توی سینم  یه قلب خسته از زمونه دارم...

دلم برات می خونه

تو کجایی

تو کجایی

چشام کاسه ی خونه

تو کجایی







نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 آذر 26 توسط حسین مرادی نژاد