سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ولایت مداری
 

بوی عطر عجیبی داشت،نام عطر را که می پرسیدم جواب


سر بالا می داد،شهید که شد تو وصیت نامه اش


نوشته بود: بخدا قسم هیچگاه به خودم


عطر نزدم هروقت خواستم معطر شوم از ته دل می گفتم:


السلام علیک یا اباعبدالله(ع)






نوشته شده در تاریخ شنبه 91 اسفند 19 توسط حسین مرادی نژاد

بسم رب المهدی

*تمسّک به ولایت حضرت صاحب الامر (ع)

به راستی که در دوره پربلا و محنت غیبت به جز ریسمان محکم ولایت چه دستاویز دیگری برای شیعیان آل محمّد (ص) می توان یافت؟ مگر نه اینکه

ولایت ائمه (ع)،حصن حصین و مگر نه اینکه آخرین امام خود ذخیره خداوند تعالی در زمین و امان اهل زمین است.پس تمسّک به او که امان کلّ زمین

است،برای رهایی شیعه مانده در قعر حیرت و سرگردانی کافی است.

در این باره از  امیرالمومنین(ع) چنین نقل شده است:

((به سبب مهدی ما،حجت ها تمام می شود؛و همو آخرین امامان،رهایی بخش امّت،نهایت نور و راز پوشیده است.هرکس به ریسمان ما چنگ زند،

شادمان باشد و [در قیامت] با مهر و محبّت ما برانگیخته شود.))(بحارالانوار،ج77،ص302)

                                                                                         *  *  *

ائمه(ع) حبل الله المتین و عروة الوثقی هستند،خدای منّان برای رهایی امّت از فتنه و ضلالت،آنان را برگزیده و راه رهایی را به پیروزی از این بزرگواران

پاک نهاد منحصر کرده است.

امام هادی (ع) در ضمن زیارت جامعه کبیره،در بیانی کوتاه،همین انحصار را می فرمایند:

((خداوند ما را به [سبب] شما [اهل بیت(ع)] از ذلّت و خواری می رهاند،و ما را به [سبب] شما از شدّت سختی ها گشایش می دهد،و از لبه

پرتگاه هلاکت و از آتش [دوزخ] دورمان می کند.

اینک در این زمان،نجات بخش امّت،آخرین امام از خاندان پیامبر است که آخرین حلقه زنجیره نور است؛در دنیایی که پرده های تو در توی ظلمت،

آن را پوشانیده است.))(مفاتیح الجناح)

.......................................................................................


برای تعجیل در فرج حضرت ولی عصر(عج) یک صلوات ختم بفرمایید.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم

کاری از گرو پژوهشی موسسه فرهنگی موعود.






نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 91 اسفند 17 توسط حسین مرادی نژاد

گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود

از هرچه زندگیست دلت سیر می شود

کاری ندارم از که،کجایی،چه می کنی

بی عشق حسین (ع) سر مکن که دلت پیر می شود.

 






نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 91 اسفند 17 توسط حسین مرادی نژاد

بسم رب المهدی

*انتظار و دعا برای فرج

از دیگر وظایف شیعه در عصر غیبت انتظار فرج امام حیّ و در همین حال حفظ تقوا،ورع و دعا برای فرج ایشان است.

امیرمومنان(ع) درباره فضیلت انتظار فرج فرموده اند:

((منتظر فرج (از جانب خدا باشید) و از رحمت و دستگیری خداوند نا امید نباشید.همانا دوست داشتنی ترین کارها در پیشگاه خدای عزّوجلّ انتظار فرج

است.تا وقتی که مومن این حالت خود را حفظ کند.))(شیخ صدوق،کتاب الخصال،ج2،ص616)

امام باقر (ع) می فرمایند:

((اسرار ما را پوشیده نگه دارید،مردم را - با افشای آن - به گردن ما سوار نکنید،منتظر امر ما و گوش به زنگ فرمان ما باشید،آنچه از ما به شما نقل

شود،اگر مطابق قرآن باشد آن را بپذیرید و اگر آن را موافق قرآن نیافتید رد کنید و اگر امر بر شما مشتبه شود در آنجا توقّف کنید.))(روزگار رهایی،ج1،ص374)

                                                                           * * *

امام جعفر صادق (ع) فرمودند:

((هرکس از اینکه جزء یاران حضرت قائم(ع) باشد،شاد و خوشحال می شود،باید منتظر باشد و در حال انتظار اهل ورع و عمل به نیکی های اخلاقی

باشد.پس اگر (در چنین حالی) از دنیا برود و حضرت قائم (ع) پس از او ظهور فرمایند،پاداشی همچون پاداش کسانی که ایشان را درک کرده اند،

خواهد داشت.پس (حال که چنین است) بکوشید و در انتظار باشید.گوارایتان باد ای گروهِ مورد رحمت قرار گرفته!))(نعمانی،کتاب الغیبة،باب11،ح16)

                                                                          * * *

در دعایی که از امام موسی بن جعفر (ع) در تعقیب نماز عصر نقل شده است،شیعیان در می یابند که در عصر غیبت چگونه برای فرج ولیّ شان

دعا کنند.بخشی از دعا این است:

((تو خدایی هستی که جز تو معبودی نیست.خواستن از تو است و اختیار بداء هم با تو است... تو خدایی هستی که جز تو معبودی نیست.

آنچه را بخواهی از بین می بری و آنچه (آنچه را بخواهی) به ثبت می رسانی و امّ الکتاب نزد تو است... از تو درخواست می کنم که بر حضرت

محمّد (ص) و اهل بیت ایشان درود فرستی و در فرج انتقام گیرنده - برای تو از دشمنانت - شتاب فرمایی.))(بحارالانوار،ج86،ص81)

.........................................................................


برای تعجیل در فرج حضرت ولی عصر(عج) یک صلوات ختم بفرمایید.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم

ادامه دارد...






نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91 اسفند 16 توسط حسین مرادی نژاد

داستان ذیل در مورد شخصی است که عاشق دختر همسایشان شده است. او برای رسیدن به عشقش هر کاری می کند ولی نهایتا متوسل به درگاه امام زمان(عج) می شود

و اخرش را هم که معلوم است....اما نکاتی بسیار تامل برانگیز در این داستان وجود دارد. من جمله اینکه زیارت وجود مقدس حضرت می تواند نصیب هر کسی بشود (و این نیست که خاص عرفا یا خواص باشد) و ثانیا برای دیدار حضرت لازم نیست که حتما درخواست بسیار عارفانه ای داشته باشی. ظاهرا کیفیت درخواست مهم است نه نوع درخواست. اینکه هرچه می خواهی را خالصانه طلب کنی.

 

عالم ثقه شیخ باقر کاظمی مجاور در نجف حدیث کرد که در نجف اشرف مرد مومنی بود که او را شیخ محمدحسن سریره می نامیدند. او در سلک اهل علم و مرد با صداقتی بود. بیمار بود و در نهایت تنگدستی و فقر و احتیاج زندگی می کرد. حتی قوت و غذای یومیه خود را نداشت و بیش تر اوقات به خارج نجف در بیابان نزد اعراف اطراف نجف می رفت تا این که قُوت و آذوقه ای برای خود تهیه کند امّا آنچه به دست می آورد او را کفایت نمیکرد . با همین حال, سخت دوست داشت با دختری از اهل نجف ازدواج کند که عاشق او شده بود و او را از خانواده اش خواستگاری کرده بود اما فامیل های آن زن به سبب فقر و تهیدستی شیخ به او جواب مثبت نداده بودند و او از جهت این ابتلا در همّ و غمّ شدید بود .

هنگامی که تهی دستی و بیماری او شدت یافت و از ازدواج با آن زن مایوس شد تصمیم گرفت چهل شب چهارشنبه به مسجد کوفه برود تا بلکه حصرت صاحب الامر عجل اللّه فرجه را از ناحیه ای که نمی داند ببیند و مراد خود از او بگیرد.

 

شیخ باقر می گوید: شیخ محمد گفت: من چهل شب چهارشنبه مواظبت کردم بر رفتن به مسجد کوفه ! هنگامی که شب آخر فرا رسید شب زمستانی و تاریکی بود و باد تندی می وزید و کمی هم باران می بارید و من هم در دکّه های درب ورودی مسجد کوفه یعنی دکّه شرقی مقابل در اول که هنگام ورود به مسجد طرف چپ است نشسته بودم و نمی توانستم به سبب خونی که در اثر سرفه از سینه ام می آمد به داخل مسجد بروم و با من هم چیزی نبود که خود را از سرما حفظ کنم و این وضعیت سینه ام را تنگ کرده و بر غم و غصه من شدت بخشیده و دنیا در چشمم تیره شده بود و با خود فکر می کردم که این 39 شب ا پایان گرفت و این آخرین شب است و من کسی را ندیدم و چیزی هم بر من ظاهر نشد و من گرفتار این سختی عظیم هستم و این همه سختی و مشقت و ترس را در این چهل شب تحمل کردم که از نجف به مسجد کوفه آمدم و حاصل آن یاس و ناامیدی از ملاقات و برآورده شدن حاجاتم بود .

در این اثناء که در اندیشه بودم و کسی در مسجد نبود آتشی روشن کردم تا قهوه ای را که از نجف با خود آورده بودم گرم کنم . زیرا عادت به آن داشتم و نمی توانستم آن را ترک کنم و قهوه هم بسیار کم بود . ناگهان شخصی را دیدم که از ناحیه در اول, به سوی من می آمد.

هنگامی که او را از دور مشاهده کردم ناراحت شدم و با خود گفتم این عرب بیابانی از اطراف مسجد نزد من آمده است تا قهوه مرا بنوشد و من بدون قهوه در این شب تاریک بمانم و این امر هم بر اندوه من اضافه کرد . در این بین که من در اندیشه بودم او نزدیک من آمد و به من به اسم سلام کرد و در برابرم نشست و من در تعجب شدم از این که او اسم مرا می داند و گمان کردم از اعراب اطراف نجف است که من نزد او می روم.

از او سوال کردم از کدام قبیله هستی ؟ فرمود : از بعضی از آنها . من شروع کردم به شمردن طوایف اعراب اطراف نجف . او در پاسخ جواب می داد : نه !! و من هر طایفه ای را ذکر می کردم او می فرمود : از آنها نیستم . این امر مرا خشمگین کرد و به او گفتم آری تو از طریطره هستی و این را به صورت استهزا گفتم و این لفظی است که معنی ندارد . او از سخن من تبسّم کرد و فرمود : چیزی بر تو نیست که من از کجا باشم اما چه چیز سبب شده که تو به اینجا آمده ای ؟

من به او گفتم : برای چه سوال می کنی ؟ فرمود : ضرری به تو نمی رسد اگر ما را خبر کنی . من از حسن اخلاق و شیرینی طبع و گفتار او تعجب کردم و دلم میل به او پیدا کرد و او هر مقدار سخن می گفت محبت من به او زیادتر می گشت . برای او سیگار از تتن درست کردم و به او دادم فرمود : تو بکش من نمی کشم . در فنجان برای او قهوه ریختم و به او دادم او گرفت و کمی از آن نوشید و باقی را به من داد و فرمود : تو آن را بنوش . من آن گرفتم و نوشیدم و تعجب کردم که او تمام فنجان را ننوشیده بود اما محبت من هر آن به او زیاد می شد . به او گفتم : ای برادر ! خداوند تو را در این شب به سوی من فرستاده تا انیس من باشی.

 

آیا با من نمی آیی که نزد قبر مسلم(ع) برویم و آنجا بنشینیم و با یکدیگر صحبت کنیم ؟ فرمود : با تو می آیم اما جریان خودت را بگو . به او گفتم . من واقع را برای شما می گویم . من در نهایت فقر و نیازمندی هستم از آن وقتی که خود را شناختم و با این فقر مبتلا به سرفه هستم و سال هاست که خون از سینه ام بیرون می آید و معالجه آن را نمی دانم و به دختری از اهل محلّه مان در نجف اشرف تعلق خاطر پیدا کرده ام و به سبب تنگدستی میسر نشده است که او را بگیرم .گروهی از دوستان مرا مغرور کردند و به من گفتند: در حوایج خود قصدکن صاحب الزمان(ع) را! و چهل شب چهارشنبه در مسجد کوفه بیتوته نما که او را خواهی دید و حاجت تو را برآورده سازد و این آخرین شب از چهل شب است و من در این شب چیزی ندیدم و در این شب ها من تحمل مشقت های زیادی کردم و این سبب آمدن من و این خواسته ها و حوائج من می باشد .

آن شخص در حالی که من غافل بودم و توجه نداشتم به من فرمود: اما سینه ات خوب شد و اما آن زن را به زودی می گیری و اما تهی دستی و فقر تو باقی می ماند تا از دنیا بروی و من هیچ توجه به این سخنان نداشتم. به او گفتم: به کنار قبر مسلم نمی روی؟ فرمود: برخیز. برخاستم و متوجه جلوی خود بودم . هنگامی که وارد زمین مسجد شدم به من فرمود : آیا نماز تحیت مسجد نمی خوانی؟ گفتم: چرا می خوانم. سپس او نزدیک شاخص که در مسجد است ایستاد و من هم پشت سر او به فاصله ایستادم و تکبیرة الاحرام گفته مشغول قرائت سوره فاتحه شدم.

 

من مشغول نماز بودم و سوره حمد را می خواندم. او نیز فاتحه را قرائت می نمود اما من قرائت احدی را همانند او از زیبایی نشنیده بودم. در آن هنگام با خود گفتم: شاید این شخص صاحب الزمان(ع) باشد و یاد سخنان او افتادم که دلالت بر آن میکرد . هنگامی که این مطلب در دلم خطور کرد, آن بزرگوار در حال نماز بود . ناگهان نور عظیمی او را احاطه کرد که دیگر شخص آن بزرگوار را به سبب آن نور نمی دیدم اما او همچنان نماز می خواند و من صدای او را می شنیدم . بدنم به لرزه افتاد و از ترس نمیتوانستم نماز را قطع کنم. پس نماز را به صورتی که بود تمام کردم و نور از سطح زمین به بالا متوجه شد و من ندبه و گریه می کردم و از سوء ادبم با او در مسجد معذرت خواهی می نمودم. به او گفتم: شما صادق الوعد هستید و مرا وعده دادید که با من نزد قبر مسلم برویم در آن هنگام که با آن نور تکلم می گفتم دیدم آن نور متوجه به حرم مسلم شد که من هم متابعت کردم. آن نور داخل حرم شد و در بالای قُبّه قرار گرفت و همچنان بود و من گریه و ندبه می کردم تا فجر دمید و آن نور عروج کرد.

هنگامی که صبح شد متوجه قول او شدم که فرمود: سینه ات خوب شد. دیدم سینه ام صحیح و سالم است و دیگر سرفه نمی کنم و یک هفته بیش نگذشت که خداوند گرفتن آن زن همسایه را اسان کرد و از جایی که گمان نمی کردم فراهم شد. اما فقر و تهیدستی ام همچنان باقی ماند چنان که حضرت صاحب صلوات اللّه و سلامه علیه و علی آبائه الطاهرین خبر داده بود.

 

منبع:پایگاه جامع اطلاع رسانی امام مهدی (عج)






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91 اسفند 15 توسط حسین مرادی نژاد

بسم رب المهدی

*صبر و شکیبایی

از دیگر وظایف شیعیان در عصر غیبت صبر و شکیبایی است.صبر و شکیبایی بر آزار و اذیّت منافقان و مشرکان،صبر و شکیبایی بر امتحان الهی و صبر

و شکیبایی در رسیدن فرج و گشایش امور.برای این صبر اجری نیکو و پاداشی گرانقدر نزد خدای تعالی مقدّر شده است.

امیرالمومنین حضرت علی (ع) فرمودند:

((تلاش برای از جای برکندن کوه ها آسان تر است از مبارزه با پادشاهی ای که برای آن مدّت خاصّی قرار داده شده است.از خداوند یاری بخواهید و

شکیبا باشید،((همانا زمین از آن خداست و آن را به هرکدام از بندگانش که اراده کند،واگذار می کند،و سرانجام نیکو از آن پروا پیشگان است.))

در انجام این کار [فرج امام زمان(ع)] قبل از رسیدن زمان آن شتاب نکنید که پشیمان خواهید شد و پایان انتظار بر شما طولانی جلوه نکند که سنگدل

می شوید.))(در حقیقت آنان که خود را وانهاده و رها می پندارند و برای خود ولی ای نمی شناسند به خود مشغول می شوند و به گناه در می غلتند

تا آنجا که در ازدحام آلودگی و گناه و یاس به قساوت قلب مبتلا می شوند.)(1.سوره اعراف(7)،آیه 128)(2.بحارالانوار،ج52،ص123،ح7)

                                                                                          *  *  *

پیامبر اکرم (ص) نیز در این باره می فرمایند:

((اگر شما می دانستید که زندگی شما در میان دشمنان و شکیبایی شما بر آزار آنها چه فضیلتی برای شما دارد،دیده هایتان روشن می شد.))

(روزگار رهایی،ج1،ص355)

                                                                                        *  *  *

امرالمومنین(ع) به شیعیانش توصیه می کنند که شکیبا باشند.ایشان می فرمایند:

((کوخ های خود را خانه خود قرار دهید،همانند کسی که در آتش گداخته می سوزد،دندان روی جگر بگذارید - شکیبا باشید - و خدا را بسیار یاد

کنید،که یاد خدا بزرگترین پناهگاه است اگر بدانید.))(همان،ص362)

                                                                                       *  *  *

امّا به راستی چه کسانی شکیباتر و بردبارتر از حضرتش بر جائران و ظلم ظالمان می توان یافت،ایشان خود مصداق و نمونه کاملی در عمل برای

دوستدارانش است.حضرت امیر (ع) در روایت دیگری،تعبیر بسیار زیبایی از صبر برای شیعه بیان می کنند.حضرت می فرمایند:

((ملازم زمین باشید [بر زمین بچسبید] و بر بلاها صبر کنید،دست ها و شمشیرها را برای خواهش زبان هایتان به حرکت درنیاورید،و در موردی که

خدا شتاب نکرده،شتاب نکنید،که هرکس از شما بر شناخت صحیح پروردگار،پیامبر(ص) و اهل بیت او (ع) در رختخواب بمیرد شهید از دنیا رفته،

و پاداش شهید بر پروردگارش حتمی شده،و آنچه از اعمال شایسته در نیّت او بوده به ثوابش نایل آمده،و نیت نیک او جایگزین شمشیر زدن او

می شود،که برای هر چیزی موعدی معیّن شده است.))(همان،ص362)

                                                                                    *  *  *

امام حسین (ع) نیز در روایتی شیوا صبر شیعه را هم سنگ جهاد مجاهدی می دانند که در کنار رسول خدا(ص) شمشیر زده باشد،

ایشان می فرمایند:

((برای مهدی غیبتی است که گروهی در آن مرحله مرتدّ می شوند و گروهی ثابت قدم می مانند و اضهار خشنودی می کنند افراد مرتدّ به آنها

می گویند:((این وعده کی خواهد بود اگر شما راستگو هستید؟))ولی کسانی که در زمان غیبت در مقابل آزار و اذیّت و تکذیب آنها صبور باشد،

مجاهدی است که با شمشیر در کنار رسول خدا(ص) جهاد کرده است.))(همان،ص390)

                                                                                 *  *  *

یکی از مصادیق صبر و شکیبایی در دوره غیبت صبر و استقامت در حفظ اعتقادات قلبی است،از سوی دیگر در این دوره به دلیل ظلم و جوری که از

سوی حاکمان ظالم به شیعه روا داشته شده که هنوز هم در سایر کشورهای شیعه نشین آثار آن را می بینیم،از سوی ائمه دین(ع) به شیعیان

دستور تقیّه داده می شود که در این باره امام رضا(ع) می فرمایند:

((کسی که تقوا ندارد،دین ندارد،کسی که تقیّه نکند،ایمان ندارد.گرامی ترین شما در پیش خدا کسی است که بیش از دیگران تقیّه را رعایت کند.

گفته شد:ای فرزند پیامبر (ص)! تا به کی؟ فرمود:تا روز وقت معلوم،که آن هم روز خروج قائم ماست.هرکس پیش از خروج قائم ما تقیّه را ترک کند،

از ما نیست.))(همان،ص390)

                                                                                *   *   *

امام صادق(ع) می فرمایند:

((شما هرگز مومن نمی شوید مگر اینکه امین باشید و نعمت و رفاه را هم نوعی مصیبت بشمارید،زیرا شکیبایی در برابر بلاها و گرفتاری ها از

عافیت به هنگام رفاه و آسایش است.))(همان،ص392)

.....................................................................................


برای تعجیل در فرج حضرت ولی عصر(عج) یک صلوات ختم بفرمایید.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم

ادامه دارد...






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91 اسفند 15 توسط حسین مرادی نژاد

حرف دلت را گاهی دیگران هزاران مرتبه بهتر از تو زده‌اند، پس سکوت می‌کنی و بارها و بارها کلامش را می‌خوانی.

اگر با ذره ذره‌ی وجودت حسش کردی، شاید فهمیدی‌اش.
شاید.

 

راز خون را جز شهدا در نمی‌یابند.
گردش خون در رگ‌های زندگی شیرین است، اما ریختن آن در پای محبوب شیرین‌تر است و نگو شیرین‌تر، بگو بسیار بسیار شیرین‌تر است.
راز خون در آنجاست که همه‌ی حیات به خون وابسته است.
اگر خون یعنی همه‌ی حیات و از ترک این وابستگی دشوارتر هیچ نیست، پس بیش‌ترین از آن کسی است که دست به دشوارترین عمل بزند.
راز خون در آنجاست که محبوب، خود را به کسی می‌بخشد که این راز را دریابد.
و آن کس که لذت این سوختن را چشید، در این ماندن و بودن جز ملالت و افسردگی هیچ نمی‌یابد.

شهید سید مرتضی آوینی






نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91 اسفند 14 توسط حسین مرادی نژاد
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز