سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ولایت مداری
 

بسم رب المهدی

امام خامنه ای,فرهنگ,حجاب

 

دشمنان دنیای ما، دشمنان آخرت ما، دشمنان عزت ما، دشمنان نظام جمهوری اسلامی، از نقاط ضعف ما استفاده میکنند؛ از حس شهوت ما، از حس غضب ما، از قدرت‌طلبی ما، از علاقه‌ی ما به جلوه‌فروشی و خودنمائی؛ باید مراقب باشیم. بانوان عزیز هم باید مراقب باشند، دخترهای جوان هم باید مراقب باشند.
این زندگی میگذرد؛ لذات و سختی‌هایش همه به طرفةالعینی میگذرد. شما در دوره‌ی جوانی، این حرف را درست نمی فهمید.

انسان در دوران جوانی خیال میکند دنیا ثابت است، ساکن است، همیشه همین جور است؛ به سن ما که رسیدید، یک نگاه میکنید، می‌بینید دنیا عجب سریع میگذرد؛ چشم به هم میزنید، گذشته.

خب، آن طرف: «و انّ الدّار الأخرة لهی الحیوان»؛(1) زندگی و حیات، آنجاست. «ذلک الّذی یبشّر الله عباده»(2) – که امروز در آیات کریمه میخواندند – بشارتهای الهی آنجاست. هم برای آنجا، هم برای حفظ عزت کشور و پیشرفت کشور، وضع حجاب را، وضع عفاف را، وضع تقیدات و پایبندی را خانمها باید مراقبت کنند؛ این وظیفه است.

خودنمائی و جلوه‌فروشی، یک لحظه است و آثار سوء آن برای کشور، برای جامعه، برای اخلاق، حتّی برای سیاست، آثار مخرب و ماندگار است؛ در حالی که ملاحظه‌ی عفاف، ملاحظه‌ی حدود شرعی در رفتار و حرکات بانوان، اگر چنانچه سختی‌ای داشته باشد، سختیِ کوتاهی است، اما آثارش، آثار عمیق و ماندگاری است. خود خانمها خیلی باید مراقبت کنند مسئله‌ی حجاب را، مسئله‌ی عفاف را؛ وظیفه‌ی آنهاست، افتخار آنهاست، شخصیت آنهاست.
حجاب مایه‌ی تشخص و آزادی زن است؛ برخلاف تبلیغات ابلهانه و ظاهربینانه‌ی مادیگرایان، مایه‌ی اسارت زن نیست. زن با برداشتن حجابهای خود، با عریان کردن آن چیزی که خدای متعال و طبیعت پنهان بودن آن را از او خواسته، خودش را کوچک میکند، خودش را سبک میکند، خودش را کم‌ارزش میکند.

حجاب وقار است، متانت است، ارزشگذاری زن است، سنگین شدن کفه‌ی آبرو و احترام اوست؛ این را باید خیلی قدر دانست و از اسلام باید به خاطر مسئله‌ی حجاب تشکر کرد؛ این جزو نعمتهای الهی است. 

پی نوشت ها:

1. این زندگى دنیا چیزى جز سرگرمى و بازى نیست و زندگى واقعى سراى آخرت است، اگر مى‏ دانستند! (سوره مبارکه عنکبوت آیه 64)

2. این همان چیزى است که خداوند بندگانش را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏ اند به آن نوید مى ‏دهد. (سوره مبارکه شوری آیه 23)

 






نوشته شده در تاریخ یکشنبه 92 شهریور 31 توسط حسین مرادی نژاد

بسم رب المهدی

مسلم,ولایت مداری

چی میخوای مسلم...؟

دلتنگ رفتنم...

مسلم دلش رو گذاشت تو مشت حسین و رفت کوفه...دیگه دلی نداشت که تو غربت کوفه بگیره یا تنگ بشه... اگر مسلمی چرا تسلیم نیستی...اگر دل دادی چرا بی دل نیستی...؟

دلم گرفته مرتضی....دلم گرفته مرتضی.... این همه چراغ ....توی این شهر....هیچ کدوم چشم هامو روشن نمیکنه.... این همه چشم توی این شهر....مرتضی هیچ کدوم دلمو گرم نمی کنه.... مرتضی این جا همه می دَوند که زنده بمونند ...هیچ کس نمی دَوه که زندگی کنه...... این شهر همش شده زمین...دیگه آسمونی نداره توی این شهر... من دلم آسمون میخواد مرتضی...

وقتی دلت آسمون داشته باشه...چه توی چاه کنعان باشه... چه توی زندان هارون...آسمون آبی بالاسرته......

از کجا یه آسمون پیدا کنم مرتضی...؟

فقط چشم هاتو باز کن....تا آسمون چشم های ساحل تو بالای سرت ببینی....زمین و آسمون از چشم های اون نور میگره پسر...چشم ها تو روی خودت ببند.....






نوشته شده در تاریخ جمعه 92 شهریور 29 توسط حسین مرادی نژاد

بسم رب المهدی

روح,عشق,روح عشق,ولایت مداری

من همان خاکم ،که روح عشق در آن دمیده گشته
همان خاکی که از زمین به آسمان رفته
شرمسار دوباره برگشته
من همان روحم که اینک در قفس دنیا
اسیر مشکلات گردیده
همان روحی که جنگش با هوس افسانه گشته
من همان عشقم که درون پروانه گرد شمع جوانمردانه
میسوزد، می میرد
پروانه آرام میگیرد
همان شبنم که در آغوش گل دوباره جان میگیرد
من همان مهرم که یکجا درون مادری جمع گشته
ذهنم دوان دوان است سوی یک سیب
چرا با فاصله ایستادم؟
من همان خاکم که از خاکم آخر...
پس چرا دلم سکوت کرده، غرق خویش گشته؟






نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 92 شهریور 28 توسط حسین مرادی نژاد

بسم رب المهدی

حجاب,چادر,نسل چادر,ولایت مداری

حجاب,چادر,ولایت,ولایت مداریحجابحجاب,چادر


نسل اول چادری ها: روزگاری چادر نماد یک جریان اعتقادی بود. چادر نه یک نوع لباس بلکه خروجی یک فرهنگ و ارزش اخلاقی و دینی تلقی می شد. ارزش چادر نه به رنگ و شکل بلکه به فرهنگ غنی متصل به آن بود. چادر پوشیدن یا نپوشیدن مساله نبود. حجاب کامل داشتن مسله بود.

نسل دوم چادری ها: مدتی بعد چادر حجابی رسمی و متصل به حاکمیت شد. از این دوره به بعد بود که نماد طبقاتی - سیاسی چادر به نماد ارزشی آن چربید. پیروی نسل ها در پوشش چادر، طبقاتی سازی این پوشش را بیشتر کرد. تا اینکه به صدها دلیل گسست اجتماعی و گسست های نسلی شکل گرفت و بچه ها از مادران خود تبعیت نکردند و کم کم چادر خاصیت طبقاتی خود را از دست داد.
تفاوت نسل دوم چادری ها با نسل اول در نحوه چادر سر کردن و رو گرفتن بود.

نسل سوم چادری ها: نسل سوم چادری ها برای دخترانی است که به صدها دلیل نخواستند یا نتوانستند به رسم و سنت مادران خود پشت کنند. اما از سوی دیگر نیز نخواستند از رقابت با مدینگ جا بمانند. این نسل چادر را دستخوش تطور و تحول کرد. چادری های فشن محصول این نسل است.

حاکمیت نیز برای اینکه چادر را همچنان به عنوان حجاب رسمی داشته باشد با این نسل همراهی کرد. انواع و اقسام چادر طراحی شد. چادر برای این نسل یک نوع پوشش بود مثل مانتو و پوشش های دیگر.
تفاوت این نسل از چادری ها با نسل دوم در شکل و رنگ چادر است.

نسل چهارم چادری ها: مدینگ سازی چادر باعث می شود چادر مثل هر مدی تاریخ مصرف پیدا کند. از سوی دیگر گسست های اجتماعی و شکاف نسلی باعث میشود کارکرد طبقاتی چادر از بین برود.

در این میان کسانی که بمانند نسل چهارم هستند. کسانی که نه به دلیل خاصیت حاکمیتی چادر ونه مدینگ بودن و طراحی آن بلکه به دلیل صبغه ارزشی آن و محتوای عمیق فرهنگی آن چادری ماندند. این نسل چادری ها فرا مد و فرا طبقاتی و فرا سیاسی هستند.
از این نسل کارها برآید.






نوشته شده در تاریخ دوشنبه 92 شهریور 25 توسط حسین مرادی نژاد

بسم رب المهدی

امام رضا(ع),ولادت,ولایت مداری

آقا اینجاست...
دنیا اینجاست...
آخرت اینجاست...
علم اینجاست...
ثروت اینجاست...
عرفان اینجاست...
دین اینجاست...
عشق اینجاست...
خدا اینجاست...
حال اینجاست...
قال اینجاست...
مهر اینجاست...
شور اینجاست...
روضه اینجاست..
شیدایی اینجاست...
کربلا هم اینجاست...
مادر هم اینجاست...
پدر هم اینجاست...
شهدا روی خاک شلمچه جان دادند...
باطن آن سرزمین اینجاست...
اینجاست...
اینجا آخر دنیاست....
هو یا علی موسی الرضا(سلام و صلواة الله)






نوشته شده در تاریخ دوشنبه 92 شهریور 25 توسط حسین مرادی نژاد

بسم رب المهدی

امام رضا(ع),ولایت فقیه,امام خامنه ی,

امام رضا علیه السلام در بیانی بعد از ذکر بعضی از ادله دیگر درباره دلیل وجود ولی امر می فرمایند: ...و منها : انا لا نجد فرقة من الفرق و لا ملة من الملل عاشوا و بقوا الا بقیّم و رئیس ؛ لما لا بدّ لهم منه فی امر الدین و الدنیا، فلم یجز فی حکمة الحکیم ان یترک الخلق و هو یعلم انّه لا بدّ لهم الّا به....1

از جمله (علل و اسباب نصب ولی عبارت است از اینکه:) ما هیچ گروه و یا ملتی را نیافتیم که بتواند به حیات و بقای خود ادامه دهد ، مگر با وجود سرپرستی و قیم و رئیسی (که به امور آنان رسیدگی کند)؛ زیرا مردم به ناچار نیاز دارند به وجود سرپرستی که کارهای دنیاو آخرت آنان را تنظیم نماید ،بنابر این هرگز در حکمت حکیم (خدای بزرگ) نمی گنجد که خلق را از آنچه که می داند به آن نیاز دارند (وجود سرپرست) محروم کند ،...

گرچه از این حدیث برای ولایت اهل بیت علیهم السلام استفاده شده اما هر مخاطب آگاهی متوجه می شود که لسان حدیث کلی است و مطمئنا یکی از آن اقوام ،مسلمانان و شیعیان آخرالزمان و در زمان غیبتند که بر طبق ادامه همین حدیث نیاز دارند که حکومت و حاکمی داشته باشند که حق مظلومشان را از ظالم بگیرد و لشکری ایجاد کند برای مقابله با دشمنان خارجی و نیز اموال عمومی و بیت المال را بین ایشان تقسیم کند و اجتماعات مذهبی را در میان آنها برپانموده و رهبری کند و امر دین و دنیای آن ها را در دوران غیبت اصلاح و سرپرستی نماید.

در اینجاست که متوجه امام معصوم در زمان خویش می شویم که مجرای لطف خداوند حکیم در زمین می باشد و هم او در بیان روشنتری حجتی آشکار برای متحیران پس از غیبت خویش قرار می دهد: فانهم حُجتی علیکم و انا حجةُ الله...2 که شخص ولی فقیه بر طبق این احادیث و ادله عقلی و نقلی دیگر حجت و حاکم بر مسلمانان و شیعیان و منتظران ظهور امام زمان علیه السلام است.


پی نوشت:


1- علل الشرایع،ج1،ص183،ح9

2- کمال الدین،ج 2،ص 493.






نوشته شده در تاریخ یکشنبه 92 شهریور 24 توسط حسین مرادی نژاد

بسم رب المهدی

چهل شب,خضر,ولایت,ولایت مداری

گفتند: چهل‌ شب‌ حیاط‌ خانه‌ات‌ را آب‌ و جارو کن.

شب‌ چهلمین، خضر خواهد آمد. چهل‌ روز خانه‌ام‌ را رُفتم‌ و روییدم‌ و

خضرنیامد.

زیرا فراموش‌ کرده‌ بودم‌ حیاط‌ خلوت‌ دلم‌ را جارو کنم.

گفتند: چله‌نشینی کن. چهل‌ شب‌ خودت‌ باش‌ و خدا و خلوت.

شب‌ چهلمین‌ بر بام‌ آسمان‌ برخواهی رفت و ... و من‌

به‌ چله‌ نشستم، اما هرگز بلندی را بوی نبردم.

ز?را از ?اد برده‌ بودم‌ که‌ خودم‌ را به‌ چهلستون‌ دنیا زنجیر کرده‌ام.

گفتند: دلت‌ پرنیان‌ بهشتی است. خدا عشق‌ را در آن‌ پیچیده‌ است.

پرنیان‌ دلت‌ را واکن‌ تا بوی بهشت‌ در زمین‌ پراکنده‌ شود.

چنین‌ کردم، بوی نفرت‌ عالم‌ را گرفت، و تازه‌ دانستم‌ بیآن‌ که‌ باخبر باشم،

شیطان‌ از دلم‌ چهل‌ تکه‌ای برای خودش‌ دوخته‌ است.

به‌ اینجا که‌ میرسم، ناامید میشوم، آن‌قدر که‌

میخواهم‌ همه‌ سرازیری جهنم‌ را یکریز بدوم.

اما فرشته‌ای دستم‌ را میگیرد

و میگوید: هنوز فرصت‌ هست، به‌ آسمان‌ نگاه‌ کن.

خدا چلچراغی از آسمان‌ آویخته‌ است‌ که‌ هر چراغش‌ دلی است.

دلت‌ را روشن‌ کن. تا چلچراغ‌ خدا را بیفروزی.

فرشته‌ شمعی به‌ من‌ میدهد و میرود.
راستی امشب‌ به‌ آسمان‌ نگاه‌ کن، ببین‌ چقدر دل...

در چلچراغ‌ خدا روشن‌ است!!!






نوشته شده در تاریخ شنبه 92 شهریور 23 توسط حسین مرادی نژاد