جاده مرا صدا می زند.... راه مرا می خواند ... بگذار بخواند !من کوله بار خویش را بسته ام!
پس ... قدم در راه خواهم گذاشت ؛ پا به پای جاده خواهم رفت ؛ هم نفس با ثانیه ها خواهم دوید...
ومی دانم که این راه راهی است پر از چاه، پر از کوره راه، پر از پستی ، پر از بلندی،
پر از فراز و نشیب..... و پر از با تو بودن و پر از بی تو بودن !
و می خواهم که عاجزانه از تو بخواهم تا راهنمای من گردی ...و مونس و انیس و یار من شوی؛
که محتاجم به راهنمایی تو در این راه پر از بی راهه ی زندگی...
پس مرا به سوی خویش بخوان و از آستان بلندت مران !
من با نام تو ، که زیباترین نام عالم برای من است گام در راه خواهم گذاشت ...
تو را می خوانم .. و تو را خواهم خواند
تو را می گویم... و تو را خواهم گفت
که نام تو
گره گشای کورترین گره های عالم است برای من !
ای انتهای تمامی جاده های بی انتها........ مهدی!