بسم رب المهدی
اشک خدا
آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
روى زمین قدم زد با آسمان سخن گفت
از ابرها بپرسید از گفته و شنیده
مىرفت سوى مسجد امّا نه مثل هر شب
چون عاشقى که وقت وصل دلش رسیده
تکبیر گفت و الحمد تا انتهاى سوره
بهر رکوع خم شد با قامتى خمیده
برخاست از رکوع و آرام رفت سجده
اشک خداست این که روى زمین چکیده
تیغى فرود آمد کعبه شکست و تسبیح
محراب ماند و تیغى کاین کعبه را دریده
او سجده کرد امّا سر بر نداشت دیگر
سجده به این طویلى مسجد به خود ندیده
من کویرم لب من تشنه باران علی است
این لب تشنه پر شور غزلخوان علی است
این که گسترده تر از وسعت آفاق شده
به یقین سفره گسترده دامان علی است
منت نان ونمک نیست سر سفره او
پس خوشا آن که در این دنیا مهمان علی است
آتش اشکی اگر در غزلم شعله ور است
بی گمان قطره ای از درد فراوان علی است
کعبه یکبار دهان را به سخن واکرده است
تا بدانیم کلید در این خانه علی است
شعر از محمد حسین صفاریان
آجرک الله یا بقیة الله