بسم رب المهدی
از سفر برگرد بیا بنگر دگر دلی در دل نمانده
بیا بنگر دگر نوری در این دل ها نمانده
من از دوری چنین می نالم
تو از این که دگر هیچ دلی نمانده ز برایت
نکن خون، دل و چشمت ای که جانم به قربانت
ما بسیجی ها شویم بارها فدایت
تو رو جان زینب(س) بده رخصت به من
تا که باشم مدافع حرم ...
یا اباصالح رسم اینجا بر این است
هرکه تورا صدا زد کنند مسلح اورا
و چه خوش باشد، گر من بیچاره شوم
بارها و بارها به این جرم مسلح راهت عزیزم...
در این دیار، کس نباشد به دنبال بصیرت
کرده اند پیر، سیدعلی را این جماعت
ای که جانم به قربانت سیدعلی جان
دلخور نباش، ما بسیجی ها هستیم پایت...
عجب دوران سخت و عجیبی
رفته است زیر پا بسیجی
اگر ببینند داری چفیه
به تو خندد و گویند عصر خاکی
دیگر در این زمان کسی نیست
گذارد احترام بر خون تو
ای شهیدان راه حق و حقیقت
هردم گذارند پا روی خونت...
اما به تو ای خواهر دینی بگویم
دشمنان می کنند سعی
تا چادر از روی ات بگیرند
حال با هربهانه، تا تورا زین سنگرت
بیرون نهانند، پس باش هوشیار
کین چادرت هست، خون سرخ شهیدان
راستی این هم بدان ای خواهرم
این چادر تو میراثی گران است
که از بانوی دو عالم، مادرم زهرا(س)، رسیده است
مادرم بود که پشت درب خانه اش سوخت
ولی هردم چادرش را از سر نینداخت
پس کن حواست جمع و بر خود افتخار
چون چادرت هست، کلید سعادت و بهشتت...
یامهدی(عج)، جانم فدایت اوضاع خراب است
ولی دارم از شما التماسی، نکن خون، دل و چشمانت
ما بسیجی ها کنیم هردم افزای بصیرت
تا که باشیم رهرو راه ولای ات
ای بسیجی ها ای سنگرداران جنگ نرم
شماها را جان مولا کنید اقدام و باشید در فکر
بصیرت و بصیرت و بصیرت....
پ.ن:حرف توی دلم خیلی هست ولی نتونستم بنویسم
پ.ن2:بسیجی ها، ولایی ها، امام مهدی(ع) غریبه، تنهاس
پ.ن3:افسران جنگ نرم زود باشید دشمن داره میوفته جلو...
(اگه زیاد روی اصول نیست منو ببخشین فقط به چشمه یه دلنوشته بهش نگاه کنید)