سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ولایت مداری
 

خدا

بسم رب المهدی

گاهی اوقات دلم می خواهد جایی پیدا کنم تا از دنیای فانی دور باشم،

جایی که هیچکس نباشد و تنهای تنها باشم من و او...

می خواهم زمانی باشد تا بتوانم دردل هایم را با او بگویم

بگویم که چقدر از این دنیای فانی خسته ام از همه چیزهایش

از ساختمان های سر به فلک کشیده

از سربی که صبح به صبح جای یک فنجان چای گرم با چاشنی محبت، خود را سیر می کنم

از این همه تظاهر که تمام وجود آدم هایش را گرفته

از این همه فراموشی که مانند غده ای بدخیم روز به روز رشد می کند

من انسان هستم انسانی که خود را فراموش کرده انسانی که تو را فراموش کرده و فقط و فقط به فکر خود که نه فکر دیگرانیست که روزیشان به دست توست

دلم می گیرد از همه پشت کردن ها خیانت ها دروغ ها تظاهر ها بی کسی ها ...

یک من یک تو ! تنهای تنها سر بر بالینت بگذارم تا آرام شوم نامت را صدا کنم قلبم آرام شود

من تورا فراموش می کنم گاهی اصلا اسمت را هم یاد نمی آورم اصلا کمکت را نمی بینم

دستم را صبح به صبح می گیری روزیم را می دهی با یک آخ من با یک ناراحتی من دلت به لرزه در می آید،

هوایم را داری، من چی ؟ نه این مرام عاشقی نیس...

یا رب العالمین ای بخشنده ای مهربان تو خود گفتی مرا یاد کن تا آرام شوی تو چقد بزرگی که با یادت دلم آرام می شود

با یادت، فقط یادت، مشکلاتم حل می شود...

چقدر لذت بخش است عبادت تو...

وقتی قامت برای نماز می بندم با تمام وجودم از این دنیای سراسر تظاهر و نیرنگ کنده می شوم و می خواهم تا هزاران سال نمازم تمام نشود...

ای خدای من تورا شکر می کنم بخاطر تمام نعمت هایت بخاطر آیه آیه کتاب سراسر نورت که رهگشای انسانیت است...

یک من یک تو ! نه این جمله غلط است یک تو یک من آری وجوده توست که وجود مرا می سازد ...






نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 92 فروردین 7 توسط حسین مرادی نژاد